محمدرضا شجریان حالا به خوابی بیبیداری رفته است و نهتنها مام میهن که زبانِ مادریاش را هم به سوگ نشانده است، که چنین زار و پریشان باید پی کلمه و جمله گشت برای سوگواری. مهم نیست اینکه شجریان کی به دنیا آمد و کی از دنیای ما رفت. حتی این هم مهم نیست که آخرین آواز شجریان کدام بود و اولینش کدام. محمدرضا شجریان خطی بود ممتد به درازای عمر ایران.
شجریان تیماردار گوش مردمش بود و مرهم تنهای زخمیشان. پرسش این است که، در یکی از مهآلودترین گردنههای تاریخِ این سرزمین همیشهناآرام، اگر صدای او نبود، مردمش چه میکردند؟ چگونه به خاطر میسپردند که «از خونِ جوانان وطن لاله» خواهد دمید تا دلهاشان قرص شود و انگشتانشان را درهم گره کنند و در خیابانها فریاد بزنند؟
اگر او نبود، این مردم چگونه میتوانستند مرغِ خیالشان را پرواز بدهند بر فرازِ شهر تا برایشان تعریف کند که «شب است و چهرهٔ میهن سیاهه»؟
اصلاً اگر او نبود تا در آن باغ سفارت، در روزهای ملتهب و سیاه، کنار محمدرضا لطفی بنشیند و بخواند «عاقلان نقطهٔ پرگار وجودند»، مردمش چگونه به عشق ایمان میآوردند و دلشان به «سرگردانی در دایرهاش» خوش میشد؟ اینها بدون شجریان محال مینمود.
تنها محمدرضا شجریان بود که محمدرضا شجریان شد. تنها او بود که از سیاوش بیدکانی شروع کرد و شد تنها شجریانِ دنیا با منحصربهفردترین امضای دنیا به خط شکستهنستعلیق سحرانگیز خودش در آلبوم سهگانهٔ سرو چمان: «خاک پای مردم ایرانزمین، محمدرضا شجریان». شد یک کلمه که مردمش در لحظههای تنهایی، لحظههای غربت و هجران، لحظههای ناب عاشقی، لحظههای تلخ و هراسناک جنگ، و لحظههای افتخار و غرور میتوانستند با بر زبان آوردنش کرور کرور حرفهای نزده و ناگفته به همدیگر بگویند بیآنکه حرفی بزنند.
محمدرضا شجریان رمزِ آشنایی مهاجران بیوطن بود که در لحظههای تهی از رفاقت و خاک، صدایش را بریزند در گوش غربت و با او همصدا شوند که «اگرچه دلها پرخون است، شکوه شادی افزون است».
او بود که در یک شبِ زیبای آرام با صدای مرغ حق، کنار پرویز مشکاتیان نشست و در «آستان جانان» فریاد کشید «جام می و خون دل، هر یک به کسی دادند»، و ما وقت گوش سپردن به این آواز تلخند زدیم و ته دلمان گفتیم مهم نیست؛ «در دایرهٔ قسمت، اوضاع» همین است که هست.
رادیو فردا
اولین نفر کامنت بزار
از یاد نمیبرم هرگز تورا
و عشق زیبای تو...
تمام روز خوابیده ، تمام شب به تنها...
پدر تو باعث شدی باور کنم فرشته ها هم میتونن م...
الهی دورت بگردم مادرم...
روز...
از دیده افتادی ولی از دل نرفتی - هوشنگ ابتهاج...
داستانی از عشق یک طرفه...
یک...
به شدت توصیه میکنم این داستان عاشقانه رو از ا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است