نگاهت میكنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبانِ عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهشها در این خاموشیِ گویاست، نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد بیا تا آنچه از دل میرسد بر دیده بنشانیم زبانبازی به حرف و صوت، معنی را زیان دارد چو هم پرواز خورشیدی مكن از سوختن پروا كه جفتِ جانِ ما در باغِ آتش آشیان دارد الا ای آتشین پیكر بر آی از خاك و خاكستر خوشا آن مرغِ بالاپر كه بالِ كهكشان دارد زمان فرسود دیدم هرچه از عهدِ ازل دیدم زهی این عشقِ عاشقكش كه عهدِ بی زمان دارد ببین داسِ بلا ای دل مشو زین داستان غافل كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد درونها شرحه شرحهست از دم و داغ جدایی ها بیا از بانگِ نی بشنو كه شرحی خون فشان دارد دهانِ سایه میبندند و باز از عشوه عشقت خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد سروده: هوشنگ ابتهاج
اولین نفر کامنت بزار
از یاد نمیبرم هرگز تورا
و عشق زیبای تو...
تمام روز خوابیده ، تمام شب به تنها...
پدر تو باعث شدی باور کنم فرشته ها هم میتونن م...
الهی دورت بگردم مادرم...
روز...
از دیده افتادی ولی از دل نرفتی - هوشنگ ابتهاج...
داستانی از عشق یک طرفه...
یک...
به شدت توصیه میکنم این داستان عاشقانه رو از ا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است