ماندانا : خوب خدا رو شکر که بعد از اون همه مشکلات و سختی هایی که پشت سر هم به وجود اومد – اوّل سختی های خود زندان عکا و بعد هم مرگ جانخراش میرزا مهدی و بعد هم اون بحران ها بالاخره حضرت بهاءالله کمی آسایش پیدا کردند
.ماندانا: مثل این که دولت عثمانی جائی برای زندانی کردن حضرت بهاءالله پیدا نمی کرده و نمی دونسته چی کار کنه
نبیل: این خانه آخر به حدی تنگ و کوچک بود که سیزده نفر از یاران از زن و مرد و بچه در ...
ماندانا : …حالا هم که در دیانت بهائی که مال این عصر و دوره است دیگه طبقه روحانی وجود نداره.
نبیل: بله، در جامعه بهائی همه امور و تصمیمگیری ها نه توسط یک طبقه خاص، بلکه از طریق شوراهائی انجام...
نبیل: بله، شاید بشود گفت حکومت واقعی در دست علما بود و پادشاهانی مثل ناصرالدین شاه فقط ظاهرا مسئولیّت کارها را به عهده داشتند. اما همین باعث می شد که همه سرزنش ها به طرف دولت و حکومت ایشان سر...
نبیل: تا کجا گفته بودیم؟ تا آنجا که حضرت بهاءالله و اصحاب از ازمیر حرکت کردند. کشتی ایشان بعد از ازمیر به اسکندریه رفت و در آنجا کشتی را عوض کردند و به سوی حیفا به راه افتادند. در حیفا کشتی ل...
نبیل: محلی که برای تبعید نهائی حضرت بهاء الله انتخاب شده بود شهر و قلعه ای محکم و ترسناک به نام عکا بود که در سواحل اراضی مقدسه قرار گرفته بود یعنی در فلسطین آن زمان که حالا جزئی از کشور اسرا...
نبیل: …بعضی از کاردارهای دولت های خارجی به دیدار حضرت بهاءالله رفتند و پیشنهاد کردند که با حکومت های خود صحبت کنند و اسباب رهائی آن حضرت را فراهم سازند
ماندانا : حتما” قبول نکردن، نه؟ ایشون ه...
نبیل: بله. در عرض یک سال بعد از ورود به ادرنه، اصحاب هرکدام به کاری مشغول شدند و آن حضرت ابتدا توجه و سپس تحسین شدید افراد برجسته آن ناحیه از تحصیل کردگان و روشنفکران تا کارمندان اداری را به ...
نبیل: شمسی بیک تعریف می کرد که وزیر اعظم را به محض خواندن آن لوح به قدری آشفته و پریشان دیدم که فورا از محضر او خارج شدم
ماندانا: مگه تو اون لوح حضرت بهاء الله چی نوشته بودن که وزیر اعظم اینق...
نبیل: شمسی بیک تعریف می کرد که وزیر اعظم را به محض خواندن آن لوح به قدری آشفته و پریشان دیدم که فوراً از محضر او خارج شدم
ماندانا: مگه تو اون لوح حضرت بهاءالله چی نوشته بودن که وزیر اعظم این ...