نبیل: حاجی عبدالمجید تعریف می کرد که من خیلی عصبانی شده بودم. همین که به آنها رسیدم و چشمم به ملاّعلی افتاد با نهایتِ خشونت حمله ور شدم و شروع به کتک زدنِ او کردم
نبیل : آن حضرت در هنگام طلوع آفتاب با کمال فرح و سرور به خورشید و آفتاب سلام می کردند.
نبیل: این خورشیدی که طلوع می کند و همه دنیا را با نور خودش روشن می کند، تو را به یاد چیزی نمی اندازد
.
...
نبیل: بله ملاحسین برای میرزا احمد قزوینی تعریف کرده بود که من پیش خودم دو موضوع را شرط درستی ادعای کسی می دانستم که ادعای قائمیت کند
ماندانا: بله، سر این دو شرط بودیم. از دیشب تا حالا همه اش ...
نبیل: ملاحسین بوهای خوش قدسی را در بوشهر احساس می کرد اما مدت زیادی در بوشهر نماند زیرا احساس می کرد که یک قوه پنهانی او را به سمت شمال و به طرف شیراز می کشاند
...
نبیل : جناب ملاحسین پس از آن به ملاقات دو تن از شاگردان مشهور سید کاظم یعنی میرزا حسن گوهر و میرزا محیط کرمانی رفتند و سفارشهای استاد بزرگوار را یاد آوری کردند و فرمودند برخیزید تا به جستجوی ...
نبیل : سید کاظم به شاگردانش می گفت به راستی می گویم بعد از قائم، قیّوم ظاهر خواهد شد و پس از باب جمال حسینی آشکار می شود. آن وقت سرّ کلمات شیخ احمد معلوم می شود…
...