در دهه چهل شمسی هستیم و دکتر غلامحسین ساعدی همراه با برادرش یک مطب در خیابان دلگشای تهران باز کردهاند. این مطب به پاتوق روشنفکرهای زمانه تبدیل شده و اتفاقات عجیب غریبی در آنجا میافتد. یکی از شبها، کسی در مطب را میزند و از ساعدی خواهش میکند همراه او برود، چرا که یک بیمار در شرف مرگ است
راوی و شاهد عینی این اپیزود: دکتر غلامحسین ساعدی، نویسنده بزرگ معاصر
______
اولین نفر کامنت بزار
لیلی، دختریست که به دلیل بداخلاق...
در مهر ماه ۱۳۵۶ هستیم. سانسور و اختناق ...
اوایل دهه ۳۰ شمسی است و دکتر مجتهدی مدی...
در تابستان گرم گرگان در سال ۱۳۳۸ هستیم....
در سال ۱۳۵۶ هستیم. مهرانگیز دولتشاهی، پ...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: محمدرضا لطفی، هنرم...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: واحد خاکدان، نقاش ...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: بیژن کامکار، هنرمن...
راوی و شاهد عینی این اپیزود: سرتیپ محمد دفتری
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است