نویسنده: مهسا راه چمنی
با صدای مارال کوشکی
خورشید مثل زرده ی تخم مرغ محلی که به آرامی درون کره داغ سر می خوره، به کنج آسمانِ چنای، لغزید و هوای خاک گرفته، به سرعت تیره شد. ساندار تازه از مدرسه برگشته بود و هوای داغ غروب، غبار زمینهای خاکی شرق چنای را، روی عرق گرم کودکی ساندار خشکانده بود. همیشه پیش از نشستن نور، سرو کله راگونات پیدا میشد که با یک دوچرخه، طول پر پیچ و خم راه حاشیه چنای را بالا میآمد و رکاب زنان خودش را به توده ساختمانهای آپارتمانی کارا میرساند. اما آن شب، در عمق قلب ساندار، چیز تازهای جریان داشت. لکهای از استرس و هیجان، مثل یک ژله نرم، تمام رگهایش را درمینوردید و مثل یک کشتی طوفان زده، زیر پوستش بالا و پایین میرفت.
نور چراغ دوچرخه که پیدا شد، قلبش شروع به بیقراری کرد و همانطور که نور به سمت ساختمانها و ...
اولین نفر کامنت بزار
نویسنده: مهسا راه چمنی...
نویسنده: مهسا راه چمنی...
نویسنده: مهسا راه چمنی...
نویسنده: مهسا راه چمنی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است