دووم اندونه. تو دخترشی . تو وارثه دلتورایی....
اولین نفر کامنت بزار
انگشتان ظریف و بلندی که سرمای مرگ را با خود داشتند....
انگشتان ظریف و بلندی که سرمای مرگ را با خود داش...
او را با شکم روی سنگ ریزه ها میکشیدند....
او را با شکم روی سنگ ریزه ها میکشیدند....
تصمیم گرفتیم بدون اینکه به کسی چیزی بگیم نقشه خودمونو اجرا کنیم....
اگه این امید ها دروغی بود چه بهتر که از بین رفت...
آنها زن و مردی بودند که به آنجا آمده بودند تا بمیرند...
آنها ...
آدمهای نا امیدی که دنبال سرپناه میگشتند....
آدمها...
تاریکی وسط آن توده که با بدخواهی میتپید و او را صدا میزد...
تاریک...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است