• 9 سال پیش

  • 688

  • 14:02

راه و بیراه

شنوتو
3
توضیحات
يكي بود؛ يكي نبود. غير از خدا هيچ كس نبود. مرد راست و درستي بود كه مردم به او راه مي گفتند. راه, روزي از روزها هواي سفر زد به سرش. اسب رهواري خريد. تهيه و تداركش را ديد و بار و بنديلش را گذاشت تو خورجين و خورجين را بست ترك اسب و از دروازه شهر زد بيرون كه چند صباحي برود جهانگردي كند. و حالا ادامه داستان . . . . . . . .

با صدای
نرگس سوری

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads