روایت شده است که در باغ بزرگی پرندگان زیادی زندگی می کردند و آواز می خواندند.در فصل بهار وقتی درختان پر از شکوفه های رنگارنگ می شدند، پرنده ها با شادی به پرواز در می آمدند و روی شاخه های درختان می نشستند و زیباتر از همیشه، آواز می خواندند و ..... حالا به دامه این داستان جذاب گوش دهید .
آرش یک شب به بهانه آوردن آشغال ها سرکوچه می رود که به گربه غذا بدهد ولی چون زمان زیادی را صرف غذا دادن به گربه می کند پدر و مادرش متوجه می شوند و..
...
آرش یک شب به بهانه آوردن آشغال ها سرکوچه می رود که...
داستان اینگونه آغاز می گردد :
"روزی مرد جوانی به باغ باصفایی رفت.فصل بهار بود و گل ها در باغ شکوفا شده بودند.همه جا از عطر گل ها پرشده بود.بلبلان نغمه خوان در باغ آواز می خواندند و از شاخه ای به شا...
داستان اینگونه آغاز می گردد :
"روزی مرد جوانی به ...
داستان با این جملات آغاز می شود :
"در یکی از روزهای خدا، بهرام گور با گروهی از پهلوانان و دلاوران سپاه، به شکار رفت. در راه به پیرمردی عصا به دست برخوردند و با او به گفتگو پرداختند. پیرمرد گفت:« ای ...
داستان با این جملات آغاز می شود :
"در یکی از روزه...
روایت شده است که :
"یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. سالیان سال پیش، مرد دورهگرد و دستفروشی همراه با همسرش زندگی میکرد. آنها صاحب فرزند پسری شدند اما هنوز مدت زیادی از تولد فرزند...
روایت شده است که :
"یکی بود یکی نبود. غیر از خدا...
در این پادکست به 7 راز مهم برای برقراری ارتباط موفق با انسانها می پردازیم . مطمئنا خیلی از ما برخی از آنها را می دانیم اما تدوین و تجمیع همه موارد مهم در یک ارتباط تاثیر زیادی در توسعه شخصیت فردی ما خ...
در این پادکست به 7 راز مهم برای برقراری ارتباط موف...
در این پادکست قصد نداریم تئوریهای مدیریت زمان را برایتان عنوان کنیم. کتابهای زیادی درمورد این موضوع نوشته شده است که میتوانید برای این منظور به آنها رجوع کنید. فقط توصیههایی برایتان آوردهایم که ب...
در این پادکست قصد نداریم تئوریهای مدیریت زمان را ...
این روزها خیلی از ما در منزمان از فرشهای دستباف استفاده می کنیم . در این پادکست ما به روشهایی پرداختیم که موجب افزایش طول عمر آنها می شود. با ما همراه شوید....
این روزها خیلی از ما در منزمان از فرشهای دستباف اس...
داستان با چنین متنی آغاز میشود.
"سال ها پیش در جایی دور،دهکده ای بود. مردم این دهکده از صبح تا شب کار می کردند.هر یک از آنها سعی می کرد تا برای خودش خانه ای داشته باشد و غذایی تهیه کند.هر یک از آن...
داستان با چنین متنی آغاز میشود.
"سال ها پیش در ...
داستان با این بخش آغاز می شود :
"روزی روزگاری پیرزنی که به چشم درد مبتلا شده بود،پیش چشم پزشکی رفت و از او خواست تا چشمانش را معالجه کند و هر وقت چشمهای او کاملاً درمان شدند،دستمزدش را بگیرد.چشم پز...
داستان با این بخش آغاز می شود :
"روزی روزگاری پیر...