توضیحات
غزل شماره 117:
دل ما به دور رويت ز چمن فراغ دارد
که چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد
سر ما فرونيايد به کمان ابروی کس
که درون گوشه گيران ز جهان فراغ دارد
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم
تو سياه کم بها بين که چه در دماغ دارد
به چمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله
به نديم شاه ماند که به کف اياغ دارد
شب ظلمت و بيابان به کجا توان رسيدن
مگر آن که شمع رويت به رهم چراغ دارد
من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرييم
که بسوختيم و از ما بت ما فراغ دارد
سزدم چو ابر بهمن که بر اين چمن بگريم
طرب آشيان بلبل بنگر که زاغ دارد
سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ
که نه خاطر تماشا نه هوای باغ دارد
تعبیر غزل 117:
مدتی است در عشق کسی می سوزید اما معشوق از عالم عشق و عاشقی بی خبر است. عشق یکطرفه چیزی جز درد و رنج نخواهد داشت، از این نیت صرف نظر کنید. هیچ کس بدون مشکل نیست و سختی ها در زندگی همیشه وجود خواهد داشت، تنها راه عبور از آن صبر و ایمان و امیدواری است. از دوستان باوفا غافل نباشید که با کمک آن ها می توانید بر تمام سختی ها پیروز شوید. در زندگی صبوری پیشه کنید. گاهی حسودان از راه نصیحت وارد می شوند اما در باطن قصد دشمنی و از راه به در کردن شما را دارند.