• 2 سال پیش

  • 12

  • 02:16

غزل و تعبیر شماره 94 - غزل شماره 94

فال حافظ
0
توضیحات
غزل شماره 94: زان يار دلنوازم شکريست با شکايت گر نکته دان عشقی بشنو تو اين حکايت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم يا رب مباد کس را مخدوم بی عنايت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گويی ولی شناسان رفتند از اين ولايت در زلف چون کمندش ای دل مپيچ کان جا سرها بريده بينی بی جرم و بی جنايت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خون ريز را حمايت در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدايت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نيفزود زنهار از اين بيابان وين راه بی‌نهايت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم يک ساعتم بگنجان در سايه عنايت اين راه را نهايت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بيش است در بدايت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبيب خوشتر کز مدعی رعايت عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روايت تعبیر غزل 94: شکایت کردن از کاری که برای خدا و در راه رضای او انجام داده اید، نفس عمل تان را ضایع خواهد کرد. دل به او بسپارید که اجر کار صواب شما را خواهد داد.برای دستیابی به مقصود باید صداقت پیشه کنید و ایمان داشته باشید. فرد دانایی درس های خوبی به شما خواهد داد و مسیرتان را روشن می کند اما برای رسیدن به سرمنزل مقصود راه زیادی را باید طی کنید. ناامید نباشید و ترس به دل خود راه ندهید. دست از گناه بردارید که عاقبت خوشی ندارد.

با صدای
موسوی گرمارودی
ندا گلرنگی
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads