توضیحات
▨ نام شعر: عروسک کوکی▨ شاعر: فروغ فرخزاد▨ با صدای: یاسمن زعفرانلو▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیریــــــــــــــــبیش از اینها، آه، آریبیش از اینها میتوان خاموش ماند**میتوان ساعات طولانیبا نگاهی چون نگاهِ مردگان، ثابتخیره شد در دود یک سیگارخیره شد در شکل یک فنجاندر گلی بیرنگ، بر قالیدر خطی موهوم، بر دیوارمیتوان با پنجههای خشکپرده را یکسو کشید و دیددر میان کوچه باران تند میباردکودکی با بادبادکهای رنگینشایستاده زیر یک طاقیگاری فرسودهای میدان خالی رابا شتابی پرهیاهو ترک میگویدمیتوان بر جای باقی مانددر کنار پرده، اما کور، اما کرمیتوان فریاد زدبا صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه«دوست میدارم»میتوان در بازوان چیرهی یک مردمادهای زیبا و سالم بودبا تنی چون سفرهی چرمینبا دو پستانِ درشتِ سختمیتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگردعصمتِ یک عشق را آلودمیتوان با زیرکی تحقیر کردهر معمای شگفتی رامیتوان تنها به حل جدولی پرداختمیتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساختپاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرفمیتوان یک عمر زانو زدبا سری افکنده، در پای ضریحی سردمیتوان در گورِ مجهولی خدا را دیدمیتوان با سکهای ناچیز ایمان یافتمیتوان در حجرههای مسجدی پوسیدچون زیارتنامهخوانی پیرمیتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضربحاصلی پیوسته یکسان داشتمیتوان چشمِ تو را در پیلهی قهرشدکمهی بیرنگِ کفشِ کهنهای پنداشتمیتوان چون آب در گودال خود خشکیدمیتوان زیباییِ یک لحظه را با شرممثل یک عکسِ سیاهِ مضحکِ فوریدر تهِ صندوق مخفی کردمیتوان در قاب خالیماندهی یک روزنقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویختمیتوان با صورتکها رخنهی دیوار را پوشاندمیتوان با نقشهایی پوچتر آمیختمیتوان همچون عروسکهای کوکی بودبا دو چشم شیشهای دنیای خود را دیدمیتوان در جعبهای ماهوتبا تنی انباشته از کاهسالها در لابهلای تور و پولک خفتمیتوان با هر فشار هرزهی دستیبیسبب فریاد کرد و گفت«آه، من بسیار خوشبختم»▨فروغ فرخزاداز دفتر شعر تولدی دیگر