ایستگاه، جایی میان بودن و نرفتن بود.
نه آنقدر زنده که کسی برای رسیدن بیاید،
نه آنقدر مرده که کسی دلش بیاید از کنارش رد شود.
ریلها مثل دو خط موازیِ خسته کش آمده بودند؛
انگار سالها بود چیزی از رویشان عبور نکرده،
جز فکر آدمهایی که بلد نبودند کجا بروند.
اولین نفر کامنت بزار
یه ایستگاه بود
که هیچ قطاری ازش رد نمیش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است