دلم از اندوه بیحد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
زین پس ایچ غمی پیش چشم نگراید
دو چشم من رخ من زرد دید نتوانست
ز آن به خون دل آن را همی بیالاید
چرا نگرید چشم
چرا ننالد تن
كه من در اين دردم
زمانه بربود از من هر آنچه بود مرا
چو زاد سرو مرا راست دید در همه کار
چو زاد سروم از آن هر زمان بپیراید
تنم ز باد بلا زان هميشه ترسان است
كه گاه گاهى چو عندليب بسرايد
چرا نگرید چشم
چرا ننالد تن
فغان كنم هر دم
كه من در اين دردم
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است