اون که یک سال پشت هم ممتد
بی دلیل و بهونه خیلی بد
زنگ آخر منو کتک میزد
من باهاش کار دارم این روزا
اون که چند سال رو همین گردم
کیفشو تا کلاس میبردم
جاش ته بستنیشو میخوردم
من باهاش کار دارم این روزا
ناظمی رو که دید باهوشم
گفت یه روز این چیه که میپوشم
جلو دنیا گذاشت تو گوشم
من باهاش کار دارم این روزا
زن صاحب خونه مون که ماشین داشت
توو دل ما چه حصرتی میکاشت
مادرمم ابروهاشو برمیداشت
من باهاش کار دارم این روزا
پسر صاحب خونه مون فرهاد
بوی جوجه که راه میافتاد
جوجه ها رو به گربه ها میداد
من باهاش کار دارم این روزا
اون که گفت این دو سال سربازی
من میشیم به پات بی بازی
دختر اون زن بابام نازی
من باهاش کار دارم این روزا
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است