ای دل خانه ات خراب
این همه رویا تا کی
ای دل عمرت کوتاه
و غم در این دنیا تا کی
ای دل گفتمت بمان
پس چه شد قرار ما
ما نداریم هیچ رازی
ای دل هرچه بود و هست
با رفتنت شکست
تو در این عشق میبازی
طرح چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
در کار خدا مانده ام آنقد که تو ماهی
دارم چه گناهی
دل پر زده باز به هوای تو خواهی نخواهی
چشمان تو منظومه و من حاکم احساس
ای عاشق
حساس بد نیست بزنی تو به چشمم گاهی نگاهی
طرح چشمان تو و جان تو و
آن لب خندان تو ایمان مرا برد
ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
...
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است