به چه زیباست تو را داشتنت هر چه باید همه را داشتنت
من حسودم که تو باید با من ولی افسوس همه ی شهر تو را داشتنت
من رها عاشقِ تنهایی خویش تو ولی عاشق تنهایی و خویش
و چه دلگیر شده پاییزم آسمان ابری و برگا همه هی میریزند
تو گمان میکنی من خوشحالم همه چیزم روالستو دلی خوش دارم
تو نمیدانی که نابود شدم و نشستم سر تابوت خودم
تو نمیفهمی چطور غمگینم تو خدایی شده ای در دینم
که خدا خالقِ عشقست ولی من سکوتم به تو میگفت نری
بیا هنوز کسی نیومده جات بیا بذا بپیچه بازم تو همه جا صدات
بیا بگو تو هم دلت همینو میخواد هی بگو تو هم دلت همینو میخواد
بیا تو که هنوزم تویِ سرمی تو همه ی شعرام میبینمت تو رو علنی
بیا بگو هنوزم طرفِ منی هی نذار فک کنم لب و دهنی
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است