گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
امان ای دل من ای خدا ای جان ای دل من ای خدا
فغان ای دل من
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
مژه بر هم نزنم مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
امان ای دل من ای خدا ای جان ای دل من ای خدا
فغان ای دل من
بالله که به جز یاد تو گر هیچ کسم هست
حاشا حاشا حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود
گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو ای عشق ای عشق ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود ای عشق ای عشق
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است