خون میچکید از لب های باباش
که پیش چشماش رو نیزه ها رفت
بدون حتی ، یه قطره ی آب
شنیدم ارباب رو نیزه ها رفت
چجوری بعد تو بابا ، بگو آروم بگیرم
نمیخوام زنده باشم کاش ، منم با تو بمیرم
چجور طاقت بیارم دیدنت رو نیزه ها رو
نمیتونم چجور پنهون کنم این گریه ها رو
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است