آزاد و رهایم یا در بند توام
در هر نفسم عاشق لبخند توام
آغشته به جانم یا بیگانه شوی
یک لحظه ام از خاطره یادت نگریخت
سر تا پا در واهمه ام
کابوسی بی خاتمه ام
فریادی در همهمه ام
سرد و مست و تلخ و تنها
تو بگو که همین فردا
چه به جز غم ما دارد
مگر حنجره مان تا کی
تب و تاب صدا دارد
نشنیده ام از لب ساکت شب
به جز آیه ی بی سحری
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است