خانم دستش را از روی بوق برنمیداشت. همه کلافه شده بودند. شاگرد میوهفروش شیلنگ را کشیده بود کف مغازه و داشت با فشار آب میوههای پلاسیده و برگ و آشغالها را به سمت جوی خیابان میبرد. مردی انارها را يکییکی فشار میداد و دوباره توی سبد میگذاشت. ميوهفروش گفت: «برادرِ من، همۀ انارها رو آبلمبو کردی، به فکر مشتری بعدی هم باش.» مرد اخمی کرد و ...
نویسنده: مهدی میرعظیمی
سایت های ما:
www.ketabeyek.com
www.radioyek.org
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است