روزنامهی تا شدهاش را سر شانهی جوان زد و گفت: «یادت باشد که تو آن کودک را کُشتی!». نگاهی جدی به من کرد و گفت: «با تو هستم!». در شفافیت چشمش همان لبخندهای زیرکانهی معلمانه موج میزد. از آن روز همیشه از سر تواضع و ارادت به ماموران مترو نگاه میکنم...
نویسنده: مهدی میرعظیمی
سایت های ما:
www.ketabeyek.com
www.radioyek.org
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است