فصل پنجم
دریای خزر، صیاد و دفترچه ای که پنهان مانده بود
ساحل دریا بر خلاف فصل تابستان خلوت بود. چند خانوادهای از شهرهای دیگر برای مسافرت به آنجا آمده و در کنار ماشینشان چادری برپا کرده بودند. ماهیگیران قایق خود را آماده میکردند تا به دل دریا بزنند. چند سگ ولگرد بافاصلهای نزدیک از خانوادهها روی زمین مشغول استراحت بودند و گهگداری بلند شده و با تولههایشان بازی میکردند. دستهای از مرغان دریایی نیز در امتداد خط ساحلی بیتوجه به آنچه در ساحل میگذشت، پرواز میکردند.
ساعت نه صبح به ساحل رسیدم. یکساعتی را زودتر آمده بودم تا قبل از رسیدن مهرناز، در امتداد دریا پیادهروی کنم و به آن رودخانهای برسم که در زمان کودکیام با شناکردن در آن بهترین خاطرات تابستانیام رقم میخورد. رودخانهای که از روستای گرمجان شروع و بعد از گذراندن کیلومترهای بیشماری از طریق ساحل رودسر به دریای خزر ختم میشد. هنگامی که به رودخانه رسیدم پیرمردی را با فوکا (لباس مخصوص ماهیگیری) دیدم که تا کمر در آب رودخانه در حال هُل دادن قایق رنگورورفتهاش به سمت دریا بود. پیرمرد به من نگاه کرد، درحالیکه سعی میکرد تا لهجه گیلکیاش را به حداقل برساند ...
.................................
نویسنده: امیرعلی مهاجری
گوینده: رضا جعفرپور
ضبط در استودیو راوا
میکس و مسترینگ استودیو عسرا
کارگردان صوتی: امیرعلی مهاجری
تهیه و تولید از استودیو نوو
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است