در طول چندین سال کار بالینیِ مداوم و با توجه به شرح حال دهها هزار مراجع و بیمار، تقریباً به این یقین رسیدهام که اگر تمام نعمتها و ثروتهای دنیا در اختیار فردی قرار گیرد که از نعمت سالم اندیشی و روابط مؤثر بیبهره است، باز همیشه در اندوه و حسرت به سر خواهد برد و برعکس انسانی که دارای توان واقعیتگرایی و سالم اندیشی است، از کمترین امکانات زندگی به خوبی بهرهمند خواهد شد و احساس رضایت و خرسندی خواهد کرد. حتي اگر اين فرد اسير و يا در زندان باشد، چرا كه آزادي دروني تا حدود بسیار زیادی در گرو انديشۀ سالم است، نه امكانات.
گاهي افرادی را دیدهایم که با وجود داشتن امکانات رفاهی زیاد و سلامت جسمی از زندگی خود ناراضی بوده و با شِکوِه و شکایتهای دائمی در دریای غم غوطه ورند و از طرف دیگر اشخاصی را دیدهایم که با وجود احتیاجات مادی یا مشکلات گوناگون در زندگی، امیدوار، بشاش و پرتلاش، در جهت حل مشکلات گام برمیدارند. شاید این افراد مثل «ارنستو چگوارا» به این نکته رسیده اند که: شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از زندگی سخت گرفت. امروز اين مهم در زندگي بسياري لازمالاجرا است.
اشخاصی را دیده ایم که بسیار باهوش هستند ولی شاد نیستند. ولی افرادی را نیز دیده ایم که بسیار باهوش نیستند ولی خردمند هستند و به راستی احساس خرسندی میکنند.
راستی تفاوت این اشخاص در چیست؟
آن حال بد و این حال خوب از کجا ریشه میگیرد؟
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است