پوتین بند نداشت ؛ نه بوی پایی میداد و نه صدای دویدن کسی از آن به گوش میرسید! همه چیز تیره و تاریک بود، به مانند کف رودخانه، به سیاهی پیراهن پدر طاهر، و به تاریکی خزیده در پوتین ...
یوزپلنگانی که با من دویدهاند | اثری از : بیژن نجدی | با صدای مهدی اختیاری
تلگرام | کست باکس | حامی باش | ناملیک | اینستاگرام
اولین نفر کامنت بزار
محتوایی پیدا نشد
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است