

رادیو باران
2 دنبال کننده
آلبومها (4)

فقط پنج دقیقه تونست پاک بمونه
گفت: میدونی از اولشم بدرد هم نمی خوردیم دنیاهامون باهم فرق داشت یادش بخیر وقتی میرفتیم شمال هی می خواست تو جاده نگه دارم ! کوه بود میگفت نگه دار ،جنگل بود میگفت نگه دار،دریا بود میگفت نگه دار ، همه جا بساط چایی میکردیم . گفتم: پدربزر ...

زنش قرار بود بره آلمان و برگرده...
زنش قرار بود بره آلمان و برگرده. هیچ حرفی از پناهندگی نبود. بعد از اون اتفاق روز به روز ساکت تر، اخمو تر و گنگ تر شد. تنها کار زندگی اش قدم زدن بود. از خونه به مغازه، از مغازه به ساحل، از ساحل به خونه. و عجیب تر اینکه هر روز با چند تکه ...

بوسه های یواشکی
ساعت بیستُ شش به وقت همان جایی که عصرِ جمعه اش نیستی... میشنوی؟ صدای باران است.. آن هم در این فصلِ بی ربطِ بی توِ بی تابِ بی انصاف... از همان بارن هایِ بی انصافی که تو دوست داشتی ... از همان بی انصاف هایی که ذوقِ غنچه های صورتت میشک ...

آدمای فراموش کار لعنتی
آدما گاهی یادشون میره که اونی که دوسش دارن چقدر جاش کنارشون خالیه یادشون میره که چقدر دقیقه هارو میشمردن تا اونی که دوسش داشتن و بتونن دوباره از نزدیک ببینن یادشون میره تمام کوچه های این شهر لعنتی رو با هم قدم زده بودن یادشون میره ...