انگشتش را سیخ کرد و گرفت سمت دوربین، علنی تهدید...
انگار سگ دستآموزش را ...
دستبهکمر، به غلاف، به تفنگ، حقش بود هفتتیر ب...
«آخه ولی من قصد ند...
سلام. این اولین مکثمونه؛ پرانتزی بین اپیزو...
محله ناموسه؛ نامردیه ول کردنش به امون خدا<...
حالا چی میشه یه ل...
من یک منافق مرزی هستم.
در حال و هوای سرطان، احساس میکرد…
ترامپ به دست میآورد، او از دست میداد.
طوری گفته بود: ترس...
یاد جان کندنهای بچگیهایش افتاد؛ سفر، مشهد، حر...
رنگهای مندرآوردی. رنگهایی که من در آورد، او ...
زری دست تکان میدهد بسان جادوگری در آستانهی قه...
اینی که من نوشتم میشه حرف حساب.
من فقط میگم اینها...
میشه بگی چرا شکلک در میاری؟ تا این مجریه ح...
واکنشهای صورتی خیلی بهتر بود تا من بگم تو ...
ته دلش دوست داشت به جا...
فیلمها باید بهموقع تمام میشدند تا رابطهها پ...
داستان، پرسهای است در جهانی دیگر؛ شبیه یا غریب.من - علیرضا برازنده نژاد - پس از «ایگلو» (نشر چترنگ) - «سگک، چنگک، عروسک و چند کوچک دیگر» (نشر آپان) - «آدمک باز» و «دختری که صورتش را جا گذاشت» (نشر پیدایش) - «ردپای هیچکس» (نشر تندیس)،... حالا «تشویش اذهان فردی...» اولین داستانیست که در قالب پادکست منتشر میکنم. پس از تشویش… داستانهای دیگری پیش میآیند. داستانهای موجود در سایت شخصیام - پرسه - آنهایی که خواهم نوشت و یا آنهایی که نوشتهام و هنوز جایی نیستند.پرسه خواهیم زد. چالشی تازه است و شما بسیار تاثیر دارید.تولید هر اپیزود، فرآیندی چند ساعته و گاه چند روزه است. نگارش متن، ضبط صدا، موسیقی، تدوین، طراحی پوستر، تبلیغات تصویری و بهروزسانی متن در سایت پرسه ... هر ده روز 1 یا 2 اپیزود، کاملا رایگان در اختیارتان است.به اختیار خودتان میتوانید از لینک خرید/حمایتی که در بخش توضیحی بعضی اپیزودها موجود است، استفاده کنید.یا از اینجا کپی کنید: https://hamibash.com/parrsehحمایتتان به نام «پرسه»، به امید داستانهای بعدی؛ پرسههای مشترکمان.و اما تشویش...:روز سوم شروع کردم به نوشتمش.روز اول، جمعه 23 خرداد بود. تهران موشک خورد. دوازده روز طول کشید.شهرهای دیگری هم خوردند! توی ایران توی اسرائیل؛میخوردیم، میزدیم، میخوردیم... نمیشه جمع بست. ما بیشتر خوردیم. ما، منظورم «مردمه» نه نظامهای ایران یا اسرائیل. اونها باید خودشون رو جمع ببندند چون جفتشون هم زننده بودند هم خورنده. ما هم موندیم که تمایل یا تاثیرمون چی بود توی این زد و خورد.من جنگی مینوشتم.
BRAND_USER
3 ماه پیششروع این سفر صوتی رو صمیمانه تبریک میگم، سفری که مطمئنم قراره مرز خیال و واقعیت رو جابهجا کنه، «تشویش اذهان فردی در مهلکه» از همون لحظه اول ذهنم رو درگیر کرد، درست همونطور که انتظار داشتم😁 با اشتیاق منتظر ادامه داستانهستم👌
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است