رادیو بندر تهران | قسمت صد و چهل و دوم، «برپا» ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و چهل و یکم، «بطن چپ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و چهلم، «بطن را...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و نهم، «دوزخ» |...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و هشتم، «برزخ» ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و هفتم، «بهشت» ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و ششم، «دریا کن...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و پنجم، «مژگان ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و چهارم، «سیاوش...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و سوم، «من ویرا...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و دوم، «مثل مید...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سی و یکم، «مثل لبخ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و سیام، «فرامرز» | ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و بیست و نهم، «تمام ...
رادیو بندر تهران | قسمت صد و بیست و هشتم، «ویژه...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران |...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
رادیو بندر تهران | ...
در شهر تهــران، بـندری است متـروکه... یک جـمعه در مـیان، آنجا پهـلو میگیـریم. این رادیـوی ماست... «که آدمی به هـر کثافـتی عادت میکنــد.» ایــن را تولـستوی گفـته در جـنگ و صـلح. به ایـن کـثافت خــوش آمــدید!
BRAND_USER
1 ماه پیش"نسترن های وحشی" نسترنهای وحشی در باغچهی عشق میرویند، عشق، در نگاه تو میرقصد و من، در سایهی دود سیگار، تنهاییام را در آغوش میکشم. در کوچههای خاموش فقر، صدای پاهای خستهی من در جستجوی تو گم میشود، و تو، همچون نسترنهای وحشی از دستهای من میگریزی. عشق، در این شهر خسته چون غبار صبحگاهی بر روی دود سیگار به تلخی نشسته است. من، در سایهی دیوارها تنهاییام را با عطر نسترن در هم میتنم، و تو، در کوچههای عشق گم میشوی. م.وثوقی
BRAND_USER
1 ماه پیش"آبرو" در سایههای خاموشی و زخم، آبرو را بسان چلچلهای تنها بر شاخههای لرزان بهار، آویختهایم. آبرو، که به رنگ اشک مادر است، در چشمهای بیدار شب، آرامآرام فراموشی را میگرید. آبرو، سکهی بیصدا، بر کف دستهای تهی، که هنوز با بادهای غربت نجوا میکند. آبرو، چون قصهی مهآلودی در سپیدهدمان سرد، که هرگز به پایان نمیرسد. و ما، در خیال برهنهی خویش، تنها با آبرویی که بر دستانمان مانده، زندهایم. م.وثوقی
BRAND_USER
1 ماه پیش"سیگار فروش" در کوچههای خیس شب، آرام و بیصدا سیگار فروش پیر ما، با باران آشنا با چهرهای زرد و خمیده، در گوشهای تاریک میفروشد نفسهای تلخ، در دنیای تنگ و باریک چشمانش پر از دود غم، لبخندش خشک و خسته هر پک از سیگارهایش، یادگار شبهای بسته هر سیگار، داستانی دارد از دلهای بیتاب که در سکوت دود میشوند، مثل یک خواب او میداند قصههای دلگیر شهر، چهرههای بینام و نشان، گمشده در قهر سیگار فروش پیر ما، در سایههای نور به گوشهای زل زده است، در انتظار عبور باد شب با او میرقصد، در کوچههای سرد سیگار فروش پیر ما، بیکس و بیدرد اما در هر پک از سیگار، یک آرزو پنهان که شاید روزی در آغوش نور، بیابد آشیان م.وثوقی
BRAND_USER
1 ماه پیش"خانه مادر بزرگ" خانهی مادربزرگ، عطر نان تازه و گلهای حیاط، صدای زمزمههای قدیمی، در هر گوشهاش پنهان. پردههای تور، رقصان در نسیم آرام، چای داغ، کنار بخاری قدیمی. خاطرههای کودکانه، در هر آجر دیوار، لبخند مادربزرگ، گرمتر از خورشید زمستان. خانهی مادربزرگ، پناهگاهیست از زمان، جایی که قلبها به گذشته بازمیگردند. م.وثوقی
BRAND_USER
1 ماه پیش"بندر تهران" در بندر تهران، نه موجی از دریا، که از خاطرههاست. کشتیهای رویا، در سایهی دود، به ساحل خیال میرسند. بادبانها، پرچمهای شبانه، به نسیم اندیشه میرقصند. اینجا، هر خیابان، رودیست از گذشته، که در دل شهر جاریست. م.وثوقی درود... آغاز خوبیه... به امید بهترینها برای تو... ❤️🌷😘✋️
neda taheri
3 سال پیشسلام وقت بخیر این قسمت عالی بود خیلی لذت بردم خداوند به پدرتون سلامتی بده چقدر دوست داشتم با ایشون صحبت میکردین و برای شما صحبت میکردن واقعا عالی بود موفق باشید🙏🌸🍃🦋
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است