شصت سال پیش، در اتاقی کوچک در پاریس، پشت میزی پر از کتاب و کاغذ، مردی قلم در دست گرفته بود. برف پشت پنجره آرام مینشست و سکوت غریبی در اتاق میپیچید. او اما سکوت را تاب نمیآورد؛ دلش پر بود از کلماتی ...
ما همان درختی هستیم که هر بار بریدید، دوباره رویید!ما بذر خون حسین در این خاکیم ...و این خاک، خاک حرم است...خاکی که با هر قطره خون شهید، بیدارتر میشود!......
22:12
1
1 ماه پیش
22:12
توضیحات
رادیو آفرینش، پژواکی از کانون پرورش فکری، جایی برای شنیدن زیبایی اندیشه.