رادیو سرزمین هنر

artlandmc
78
میانگین پخش
926
تعداد پخش
4
دنبال کننده

رادیو سرزمین هنر

artlandmc
78
میانگین پخش
926
تعداد پخش
4
دنبال کننده

  • 10

  • 2 هفته پیش
داستان موشی است که در دکان مش‌حیدر پنهان شده و مش‌حیدر پس از مدت‌ها تلاش موش را به‌دام انداخته است. او با به‌دام انداختن موش و راه انداختن سر و صدا که ناشی از خوشحالی است نگاه‌ها و مردم را به‌دور...

داستان&nb...

14:41
  • 10

  • 2 هفته پیش
14:41
سلیمان بافنده وضع مالیش بد نبود چند تا خانه و مغازه و یک حجره تو بازار داشت اما با اینکه سی و دو سه سال از عمرش گذشته بود هنوز زن نگرفته بود هر کی ازش می پرسید میگفت دختر چشم و گوش بسته دلخواهم را پید...

سلیمان بافنده وضع مالیش بد نبود چند تا خانه و م...

11:42
  • 32

  • 1 ماه پیش
11:42
یک هیات عالی خارچی به سرپرستی شخص بزرگی مدت یک هفته در شهر ما میهمان بودند در این مدت تمام موسسات و کارخانه ها را به آنها نشان دادند .برنامه بازدید ها بخوبی و با کمال دقت اجرا شد و متصدیان مربوطه از ا...

یک هیات عالی خارچی به سرپرستی شخص بزرگی مدت یک ...

11:04
  • 49

  • 1 ماه پیش
11:04
  • 18

  • 2 ماه پیش
اگر بگم تمام مملکت همسایه دروغه و نصف مملکت همسایه در عرض 6 ماه پر شده بود از اسم سگ ترنگ .......قصه دهن بینی آدمها و فروش سگ های ولگرد خیابانی به عنوان سگ نژاد خاص و گران قیمت همان سگ هایی که تا چند ...

اگر بگم تمام مملکت همسایه دروغه و نصف مملکت همس...

13:35
  • 18

  • 2 ماه پیش
13:35
بچه ها ، خدیجه را مانند گله سگی که گرگی را در ده غریبی دوره کند ، در میان گرفته بودند و در سر تا سر راسته بازار دنبالش دست میزدند و دم گرفته بودند :هو هو بچه حروم زاده داره ..... هو هو بچه حروم زاده ...

بچه ها ، خدیجه را مانند گله سگی که گرگی را در د...

18:55
  • 78

  • 6 ماه پیش
18:55
  • 60

  • 7 ماه پیش
کودکی از سر ناچاری و گرسنگی یک قالپاق میدزد و ......

کودکی از سر ناچاری و گرسنگی یک قالپاق میدزد و ....

05:37
  • 60

  • 7 ماه پیش
05:37
  • 114

  • 8 ماه پیش
بیست و پنج سال آزگار میز من در گوشه اتاق یک اداره دولتی که مانند معبد های خالی سوت و کور بود قرار داشت . در این مدت چنان به یک دیگر انس گرفته بودیم که جدایی مان امکان پذیر نبود ... نه پشت میز دیگری می...

بیست و پنج سال آزگ...

17:56
  • 114

  • 8 ماه پیش
17:56
  • 121

  • 8 ماه پیش
داستان عینک به‌قدری این حادثه زنده است که از میان تاریکی‌های حافظه‌ام، روشن و پرفروغ مثل روز می‌درخشد. گوئی دو ساعت پیش اتفاق افتاده، هنوز در خانه اول حافظه‌ام باقی است............

داستان عینک ...

17:28
  • 121

  • 8 ماه پیش
17:28
صدای ونگ ونگ توله سگ هایی صبح ماشین مادرشان را زیر گرفت و کشت و حالا گشنه و به مادر مانده اند خواب را از سرم پرانده و فکر هایی عین خوره در سرم می پیچد و دیوانه ام میکند..........

صدای ونگ ونگ توله سگ هایی صبح ماشین مادرشان را ...

08:54
  • 132

  • 1 سال پیش
08:54
  • 77

  • 1 سال پیش
داستان کوتاه عدل روایت زمان دم مرگ یک اسب درشکه #نویسنده : #صادق_چوبک#خوانش : #گیوک_ربیعی...

داستان کوتاه عدل روایت زمان دم مرگ یک اسب درشکه...

10:26
  • 77

  • 1 سال پیش
10:26
shenoto-ads
shenoto-ads