دردیست درین سینه که همزاد جهان است
فریاد ، ز داد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است
سلام، بیاید با هم بشینیم و پیاله ای شعر بنوشیم.
من و یک دنیا شعر با صدای بزرگان شعر و ادب اومدیم تا شمارو ببریم به یک دنیای پر از احساس سبز.
امروز شعر "تا صبح شب یلدا" با صدای امیر هوشنگ ابتهاج رو میشنویم.
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشا...
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی...
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
سلام، بیاید با هم بشینیم و پیاله ای شعر بنوشیم.
من و یک دنیا شعر با صدای بزرگان شعر و ادب اومدیم تا شمارو ببریم به یک دنیای پر...
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی...