جودی ج5ق9

عروس صحرایی

دیدمت

عروسی وسط صحرا

جوری میدرخشی که از سالهای نوری میشه نورت رو تشخیص داد و لبخندت رو میبینم و کیف میکنم

یه فرشته ای هست که از اسمون اومده و توی بیابون ادمش رو که در حال پوسیده شدن هست نجات میده . فرشته ها از دور دورا حتی اگه حالشون بد باشه خودشون رو میرسونن و میگن میخاستم باهات حرف بزنم و این باعث میشه قند که سهله سنگ توی دل من اب میشه و مثل اب روون و زلال توی وجودم جریان پیدا میکنه. تازه اون لحظه است که میفهمی عجب عروسی وسط بر بیابون و صحرا گیرت اومده. از خودت میپرسی مطمنن اتفاقی اینجا پیداش نشده پس منم همه وجودم رو میزارم برای این زیباترین گل زندگیم. گلی که اومده به زندگیم زیبایی بده. عطر بده. هیجان شادی بده. هرچقدر نگاش کنم سیر نمیشم که ، گشنه تر میشم. تشنه تر میشم. تازه میفهمم چقدر زندگی کردن دلچسبه. چقدر زندگی کردن میتونه روح منو تازه کنه و از اول دنیا رو با این گل شخم بزنم و جلو برم. اخه خودش قبلا تراکتور بوده حالا شده راکتوراتمی جونم. شرایط ادمه جذاب تر میکنه بهله. حباسم بهت حستا . چی فکر کردی هان. تو فقط وروجک باش همین بقیش با من.

جودی دمدمی عاشقتم

ما باهم اینکارو کردیم.