توضیحات
مظفرالدینشاه هرچه بلاست، بر این دل مبتلاست. چه بلا سفری شد اتابکجان این سفر!
اتابک بحمدالله خطر گذشت. شاهجون! ماهجون! آمده بود بلایی، ولی به خیر گذشت.
مظفرالدینشاه ما که دوتا گوشمان را میگیریم، برمیگردیم سر تاجوتختمان.
اتابک جان به دربردن از این مهلکه مهیب و عمر دوباره شاه نجیب جای شکر عمومی دارد، نه گله از بخت شاهانه مظفر.
مظفرالدینشاه شاهی به این شورهبختی، حقاً نوبر روزگاره. پروگرام سفر را به قلم سیاه نوشته بود انگار، آن خطاط قضا. سفر انگلستان موقوف شد، به جهت درگذشت پسر صغیر ملکه انگلیس. دعوت را پس خواند آن عجوزه هزارداماد. میل ایتالی کردیم، بغتتاً امپراتورش ترور شد و دعوت منتفی. لاعلاج ما مقیم شدیم در حوزه پاریس. اُنّانسُرا سالنهای عیشونوش تعطیل شد و مراسم تذکار و ادعیه در کلیسا برپا. معتکف سفارتخانه بودیم که اشارت به سیاحت موزه لوور رفت و مقبول افتاد؛ که چیزی نمانده بود به دست آن کافر اجنبی تلف شویم.
اتابک توقع دارم اعلیحضرت مثل شیر شرزه بغرند.
مظفرالدینشاه بعله.
اتابک و رخصت فرمایند که پردهای از شجاعت شاهنشاه ایران در این موزه جلیل به یادگار بماند.
مظفرالدینشاه خیر.
اتابک عرض میکنم: توقع دارم.
مظفرالدینشاه توقع بیجایی عرض میکنی اتابکجان! ما از فرط هول به حال ارتحالیم. چی عرض میکنی؟
اتابک حواستون رو بدین به سیاحت این نگارستان.
مظفرالدینشاه بعله...