• 2 هفته پیش

  • 1

  • 09:20
توضیحات
مدیر من سرگردان بود. باید کمکش میکردم. همان روز اول که وارد این شرکت شدم توی آسانسور باهم بالا آمدیم.صاف روبروی آینه ایستاده بود و کیف اداری اش را با دو دست جلوی بدنش نگه داشته بود. از پشت مژه های بلند و تابدارش به چشمهای خودش در آینه زل زده بود. معلوم بود جای دیگری سیر میکند. اصلا متوجه من نشد. صورت گرد و لب ودهان کوچکی داشت.جدا از زیبایی خاصی که داشت، شباهت عجیبی به خواهر کوچکم داشت. اپیزودی دیگر از سری پادکست های داستانی در رادیو سودا:  پادکست "مدیر" نویسنده: شهلا سپهریگوینده: مطهره شفقتی میکس:  بهاران پاییزکاور:  مائده اسماعیل زاده

با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads