گاهی وقتا دلم برای خودم تنگ میشه...
برای اون دختربچهای که یه روزی با تمام باورش میخندید،
بدون ترس، بدون قضاوت، بدون اینکه بخواد به کسی ثابت کنه که “خوبه”.
یه جایی وسطِ شلوغیِ بزرگ شدن،
جا موند ازم...
و من انقدر درگیر قوی بودن شدم،
که یادم رفت اونم بخشی از منه.
حالا هر وقت چشمامو میبندم و باهاش حرف میزنم،
فقط یه جمله از ته دلش میشنوم:
«دیگه ترکم نکن... دستمو محکم بگیر.»
میدونی؟ این جمله سادس، اما سنگینه.
چون هر بار که ازش فرار کردم، یه تیکه از روحمو置 جا گذاشتم.
اگه داری این صدا رو میشنوی،
یه لحظه به خودت گوش بده...
شاید اون بچهی کوچولو هنوز پشت سکوتت داره صدات میزنه.
برگرد و دستشو بگیر — شاید این بار، اون تو رو نجات بده.
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است