صبح از سر و کول کوهستان سرخ بالا میرفت
کارگرها با اره برقی به جان درختان بی پناه افتاده بودند
ناگهان یکی از اونها نعره برآورد: خون! درخته داره خونریزی میکنه..این زمین نفرین شدست!
صدای اره برقی قطع و همگی پا به فرار گذاشتند
🛶🛶🛶
دانلود آهنگها در کانال تگرام رادیو کایاک
🛶🛶🛶
برای تماشای ویدیوها و آرشیو کایاک به کانال یوتیوب ما مراجعه کنید
🛶🛶🛶
نویسنده: شاهین اسنا
آبان 1404
اولین نفر کامنت بزار
آنقدر نیامدی که شب تار به صبح رسید
من از اونام که دود سیگارم تو هیچ کافه ا...
پاییز رسی...
زن : وقتی بچه بودم خیال میکردم قاصدک ن...
ساعت خواب...
رو در روی آیینه پیری صدام میزد ، تنم بو...
«دیسکوتک» پناهگاهی امن و پنهان در دل شل...
با اینکه هنوز تابستون بساطشو پهن نکرده ...
نوروز بوی کهنگی داشت
آنقدر مردم همدیگر رو...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است