توضیحات
انگار آدمی نمیتونه طولانی مدت شادی رو تاب بیاره
انگار نمیتونه طولانی مدت زندگیش کنه، انگار بعد از یه مدتی باید یه موضوعی از گذشته و آینده بجوره و بهش آویزون شه و بره تو غصه و نگرانی و حسرت و نشخوار فکری و احساس فقر در ابعاد متفاوت زندگی... انگار که دیفالت ذهن آدمی غم و حسرت و کمبود و ناخوش احوالیه ... این واقعیتی عجیییب، غریییب و بس بزرگیه که تضاد عجیییبتری با دیفالت وجودی و ذات آدمی داره .. چرا که ذات آدمی از منبعی کامل از بهزیستی و سرور، ثروت و فراوانی ، آرامش و آسودگی به طور پیوسته سرریز میشه .. بله سرریز شدن و نه حتی فقط پر شدن ..
ذات و فطرت آدمی برای فقط یک صیانت نفس خلق نشده که آفریده شده برای کیمیاگریِ بُعد انسانی به جنسی از معنویتی الهی در شمایلی از زمینی بودن ..
هر یک لحظه همه جسم ما در حال تغییر است... به سمت سلامتی و بازسازی چون هوشمندی هر سلول، دستور سلامتی، بهزیستی و تکامل را در خود دارد ، جهان در حال تغییر و دگرگونیست، کهکشانها در حال تبدیل شدنند .. این روان آدمی ست که میل به میخ شدن در گذشته و آینده را دارد ... غافل از اینکه زندگی در هر اینجا و اکنونی به تمامیت میرسد و دَوَران به دَوَرانِ هر اینجا و اکنونی، تمامیت را به سوی کمالی واحد پیش میبرد ..