آنگاه ، خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت
و سبزهها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجرههای پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامه ی خود را
در تیرگی رها کردند..
(فروغ فرخزاد)
داستان در یک شب زمستانی حوالی میدان ولیعصر اتفاق می افتد ، عابران بی تفاوت زیر بارش باران در حال عبور از جلوی ویترین مغازه ای با مانکن هایی پلاستیکی هستند اما......
داستان در یک شب زمستانی حوالی میدان ولیعصر اتفاق م...