باز رسیدیم بـه ایستگاه ، بارون همه ی جا رو خیس کرده بودو شب بود.
راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم.
خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم.
بخار از دهنت بیرون میومد. خستگی رو توی چشمات می...
باز رسیدیم بـه ایستگاه ، بارون همه ی جا رو خیس کرد...
آیدای خوب من سلام...
لبان تو، جز با خنده؛ چشمانت جز با نگاه محبت، و وجودت جز با خوشبختی نمیتواند در زندگی من موثر باشد.
گوینده: مسعود حبوباتی
متن: احمد شاملو
تنظیم: پژواک ماهور...
آیدای خوب من سلام...
لبان تو، جز با خنده؛ چشمان...
در جانم، رنج راه میرود این روزها. در جانم مکدر است خاطر هوا، زمین، آب و باد. چرا که ابرها سترون و غمین از شهرها عبور میکنند و اعجازی ندارند برای مردمان دلریش و بیلبخند و عبوس. که عصر بییقین زیستن...
در جانم، رنج راه میرود این روزها. در جانم مکدر اس...