"زندگی" ، "پریدریایی" و " همهچیز برای توست" این سه شعر از اورهان ولی، شاعر ترک، را دوست داشتیم و دربارهشان حرف زدیم و گفتیم چرا به دلمان نشستهاند. این شعرها ما را یاد احمد شاملو، نیچه، فیلم ساعتها، گلسرخی و اورهان پاموک انداخته بود و در طول پادکست گفتیم که چرا یاد آنها افتاده بودیم. اما موضوع اصلی خود اورهان ولی بود. شاعری که مرزهای شعر ِ ترکی را عوض و جریانسازی کردهاست. دراینباره، حسن علیشیری، شاعر، ترانهسرا و پژوهشگر برایمان حرف زد و دلیل این تاثیرگذاری را بررسی کرد.
اولین بار که سوار اتوبوسدوطبقه شدیم را یادمان هست! چند سال پیش روی کاغذ آوردیمش و همانجا تصمیم گرفتیم اولینبارها را تا فرار نکردهاند، در داستانی، متنی، مقالهایی گرفتارشان کنیم، شروع شد: اولین بار...
اولین بار که سوار اتوبوسدوطبقه شدیم را یادمان هست...
شعر میتواند از زمان و مکان عبور کند! درست است که با هزار اما و اگر، اما میتواند از مرزها عبورکند! «نیلس هاو» شاعر دانمارکی است که به زبان جهانی میسراید. برنامهی اینماهِ «کلاکت متافور» شعری از این...
شعر میتواند از زمان و مکان عبور کند! درست است که ...
فیلمهای چند لایهایی همانند«بردمن» خارج از موضوع سینما و ابزار تصویر، به معانی و مفاهیمی دست میاندازند که نپرداختن به آن مضامین، کلیت فیلم را ادا نمیکند.
در این اپیزود از پادکست ِ #کلاکت_متافور ، ...
فیلمهای چند لایهایی همانند«بردمن» خارج از موضوع ...
اولین بار که سوار اتوبوسدوطبقه شدیم را یادمان هست! چند سال پیش روی کاغذ آوردیمش و همانجا تصمیم گرفتیم اولینبارها را تا فرار نکردهاند، در داستانی، متنی، مقالهایی گرفتارشان کنیم، شروع شد: اولین بار...
اولین بار که سوار اتوبوسدوطبقه شدیم را یادمان هست...
شعر وقتی از دهان یک سیاهپوست بیرون میآید، "سفید" میشود و از دهان یک روستایی، "شهر" میشود و از دهان یک یتیم، "مادر". شعر همیشه نداشتههای شاعر است؛ آنچه ندارد! اما از دهان یک زن سوری که حسرت کشیده...
شعر وقتی از دهان یک سیاهپوست بیرون میآید، "سفید"...
اولین بار که سوار اتوبوسدوطبقه شدیم را یادمان هست! چند سال پیش روی کاغذ آوردیمش و همانجا تصمیم گرفتیم اولینبارها را تا فرار نکردهاند، در داستانی، متنی، مقالهایی گرفتارشان کنیم، شروع شد: اولین بار...
اولین بار که سوار اتوبوسدوطبقه شدیم را یادمان هست...
دردهایی که از یکدیگر است! آغوشی که کبود میکند دستها و بازوها را! بوسهایی که خراش میاندازد لبها را! «حصارها» قصهی خودِ خودمان است. دیکتاتورهایی هستیم که خانواده را از منظر خودخواهی دوست میداریم....
دردهایی که از یکدیگر است! آغوشی که کبود میکند دست...
از روزی که کلاکت را شروع کردیم، مثلِ بچهها دوست داریم به فیلمهای«دلی» زودتر برسیم! پس مهمترین فرصت برایِمان فیلم « تلالو ابدی یک ذهن پاک» بود. فیلمی که به شدت با احساسات و عواطفِمان از منظر جدید...
از روزی که کلاکت را شروع کردیم، مثلِ بچهها دوست د...
شعری بینام از آرسنی تارکوفسکی تنهایی محض و مطلق مربوط به یک جغرافیای خاص نیست! این درد مشترک ِ نوعبشر است. انسانی که در لحظههای تنهایی، کیفیت ِ آرامشدهندهگی ِ دین حتا، به فریادش نمیرسد! این درد ...
شعری بینام از آرسنی تارکوفسکی تنهایی محض و مطلق م...