سیاهخان که تازه از رویای حضورش در کنار گلچهره فارغ شده با خبر شومی که یکی از اهالی برای او میآورد به دنیای خشم و انتقام برمیگردد؛ خبر شوم، مرگ برادر یعنی عقیل است.
سیاهخان که قاتل برادر را، کسی جز امامقلیخان نمیداند، شبانه وارد عمارت او میشد و در اتاق خواب او، جاییکه امامقلیخان با خدم و حشمی که دارد ذرهای تصور نمیکند که سیاهخان به آنجا بیاید، مثل اجل معلق بالای سر او حاضر میشود.
امامقلیخان از ترس جانش به التماس میافتد و به زانو درمیآید و قاتل را معرفی میکند: «قاتل قربانعلی راهزن است»
سیاهخان که حالا نام قاتل برادر را میداند از جان امامقلیخان میگذرد، و یک بار دیگر اجازه زندگی کردن به او میدهد.
آوازهٔ ماجراهای سیاهخان سینه به سینه منتقل میشد تا جاییکه روسها نیز از ماجرایهای سیاهخان مطلع میشوند و بهجهت اینکه، مبادا سیاهخان برای فراری دادن جاسوسهای آلمانی با آنها همکاری کند نقشه حذف او را میکشند.
سربازی ازبک، به نام جغتای، با نقشه حساب شدهای مامور حذف سیاهخان میشود.
اولین نفر کامنت بزار
این پادکست، "س...
«رمان سیاه...
این...
رمان «سیاهخان»
نوشتهٔ زندهیاد امیر عشیر...
این پرونده جنا...
این پرونده جنا...
این پرونده جنایی واقعی، روایت پسری به اسم کوشا ...
در پادکست «رادیو جنایی»، با صدای «قا...
این پرونده جنایی واقعی، روایت عشق نافرجام دختری...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است