توضیحات
از خواب بیدار شدم دیدم یه عالمه تاریکی پاشیدن تو خونه باز برقارو قطع کرده بودن کسی خونه نبود نمیدونم شایدم گم شده بودن لا به لای این تاریکیا یه قوطی کبریت برداشتم تنهاییمو روشن کردم، دووم نیاورد عمر تاریکی خیلی طولانی تر از یه قوطی کبریت بود. دلم گرفت از خونه زدم بیرون انگار فیتیله کل شهرو کشیده بودن پایین تو کوچه پس کوچه ها تاریکی متر میکردم دیدم چارتا پسر بچه غنیمتش کردن و دارن قایم باشک بازی میکنن یکی چشم گذاشته بقیه یه گوشه تاریکی رو بغل کردن ده بیست سی چهل ... یاد تو افتادم حتما فاصله بین ده تا صد خیلی زیاد بوده که تو انقد دور شدی وگرنه من کل این شهرو دنبالت گشتم