باد پنکه، موی طلایی ایزدی را به هم میریخت اما او احساس فتح میکرد و سبکی. این یک جور اعتراف خواهد بود؛ اعتراف به روزها علاقه داشتن و پنهان بودن. اعتراف به علاقه و جسارتِ ابراز نداشتن. ایزدی احساس میکرد همین پنهان بودن و جسارت نداشتن میتواند عشق او را متفاوت کند، عشقی که فرق داشت با عشقهای آدمهای جسوری که پنهان نمیشدند. خودش را در دسته کوچک عاشقهایی میدید که از دور برای معشوقشان میمیرند و معشوق بیخبر از مرگ کسی برای خودش، طول و عرض زندگیش را طی میکند.
کتابی که در این قسمت معرفی و بخش هایی از آن خوانده می شود: «کِی، کجا و چگونه آقای ایزدی دیوار صوتی را می شکند؟» اثری از احسان فولادی فرد (نشر چشمه)
موسیقی هایی که در این اپیزود می شنویم:
لینک وبسایت ما «نشریه شهر» به نشانی www.the-city.ir
لینک پادکست رادیوشهر در کست باکس
لینک حامی باش برای حمایت از نشریه شهر و رادیو شهر
لینک ورود به کانال تلگرام نشریه شهر
اولین نفر کامنت بزار
توی اپیزود چهل و هشتم از پادکست رادیوشهر، رفتم ...
توی این اپیزود از رادیوشهر، رفتیم سراغ یه کتاب ...
عشق را به جنون پیوند بزن و از آن آتشی بساز که ج...
با اینکه ظاهراً جنگ تموم شده، اما حال و هواش هن...
یک شبِ سرد ،شبی طولانی ، شبی بی انتها، قدم زنان...
گاهی وقتا میای یه کاری کنی می بینی نمیشه. یه وق...
یه ضرب المثل هست که میگه:
何をする...
همیشه اختلاف داشتیم. دعوا از اولین شب زندگیمان ...
گاهی وقتا یه چیزایی یاد میگیری که فکر میکنی هیچ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است