توضیحات
کمال
زمانی من به خود گفته بودم؛
وقتی همه چیز در آرامش است من آرام خواهم بود
وقتی همه چیز خوب بود من خوب خواهم بود
من به خود گفته بودم؛
وقتی او اینجاست… وقتی تو کنارم هستی
وقتی آسمان آبی ست… هوا عالی ست
وقتی بهار می آید تا غنچه ها شکفته شوند
وقتی باران نرم ببارد و فقط با خود رنگین کمان بیاورد
وقتی چلچله های مهاجر بی هیچ غوغایی در آسمان رد شوند
و صبحگاهان هیچ گنجشکی نخواند
وقتی رودخانه ها بی جوش و خروش ،آرام در بستر خود پیش روند
وقتی امواج دریا به خاموشی به ساحل رسند
و در مرداب ها از هیچ غوکی صدایی برنخیزد
آنگاه من می توانم… آنگاه من هستم
من به خود گفته بودم؛
وقتی کودکی ناله ای سر ندهد…ندود…نخندد
وقتی حتی برگی نیفتد به زمین که مباد گردی برخیزد
آنگاه من می توانم آرام باشم… آنگاه من هستم
زمانی من گفته بودم به خود؛
هرگاه همه چیز آرام بود هرگاه همه چیز خاموش بود
و اگر آشفته بازار ذهنم ، هر روزش آدینه بود
من آن وقت ،آرام خواهم بود
اما چطور پیش خواهد رفت اگر چنین باشد؟
آیا مرا بر چنین خواستنی کامی ست؟
و من آرام خواهم بود؟
چون در همه جا… در همه چیز جز سکوت هیچ نیست؟
دریغا که این خیالی وهم بود که مرا در خود فرو برده بود
من اینک، نیک میدانم که....
بهار 95_نازیلا رسولی