توضیحات
:موزیک پس زمینهhttps://open.spotify.com/track/2fYOyayT80ysO3nxw9lKXn?si=9e361dfcc5ee4281https://open.spotify.com/track/7KikdALW1qfjJWEOKvQfzP?si=324cd7175bcd4875مجوی آبی که آبم را بریزدمخواه آن کام کز من برنخیزدکزین مقصود بیمقصود گردمتو آتش گشتهای من عود گردممرا بیعشق دل خود مهربان بودچو عشق آمد فسرده چون توان بودگر از بازار عشق اندازه گیرمبه تو هر دم نشاطی تازه گیرمولیکن نرد با خود باخت نتوانهمیشه با خوشی درساخت نتوانجهان نیمی ز بهر شادکامی استدگر نیمه ز بهر نیکنامی استچه باید طبع را بدرام کردندو نیکو نام را بدنام کردنهمان بهتر که از خود شرم داریمبدین شرم از خدا آزرم داریمزن افکندن نباشد مردرائیخودافکن باش اگر مردی نمائیکسی کافکند خود را بر سر آمدخود افکن با همه عالم برآمدمن آن شیرین درخت آبدارمکه هم حلوا و هم جلاب دارمنخست از من قناعت کن به جلابکه حلوا هم تو خواهی خورد مشتاببه اول شربت از حلوا میندیشکه حلوا پس بود جلاب در پیشچو ما را قند و شکر در دهان هستبه خوزستان چه باید در زدن دستزلال آب چندانی بود خوشکز او بتوان نشاند آشوب آتشچو آب از سرگذشت آید زیانیو گر خود باشد آب زندگانیگر این دل چون تو جانان را نخواهددلی باشد که او جان را نخواهدولی تب کرده را حلوا چشیدننیرزد سالها صفرا کشیدنبسا بیمار کز بسیار خواریبماند سال و مه در رنج و زاریاگر چه طبع جوید میوه تراگر چه میل دارد دل به شکرملک چون دید کو در کار خام استزبانش توسن است و طبع رام استبه لابه گفت کای ماه جهان تابعتاب دوستان نازست بر تابصواب آید روا داری پسندیکه وقت دستگیری دستبندیدویدم تا به تو دستی در آرمبه دست آرم تو را دستی برآرمچو میبینم کنون زلفت مرا بستتو در دست آمدی من رفتم از دستنگویم در وفا سوگند بشکنخمارم را به بوسی چند بشکناسیری را به وعده شاد میکنمبارک مردهای آزاد میکنز باغ وصل پر گل کن کنارمچو دانی کز فراقت بر چه خارممگر زان گل گلابآلود گردمبه بوی از گلستان خشنود گردمتو سرمست و سر زلف تو در دستاگر خوشدل نشینم جای آن هستچو با تو می خورم چون کش نباشمتو را بینم چرا دلخوش نباشمکمر زرین بود چون با تو بندمدهن شیرین شود چون با تو خندمگر از من میبری چون مهره از مارمن از گل باز میمانم تو از خارگر از درد سر من میشوی فردمن از سر دور میمانم تو از دردجگر خور کز تو به یاری ندارمز تو خوشتر جگرخواری ندارممرا گر روی تو دلکش نباشددلم باشد ولیکن خوش باشداگر دیده شود بر تو بدل گیربود در دیده خس لیکن به تصغیرو گر جان گردد از رویت عنانتاببود جان را عروسی لیک در خوابعتابی گر بود ما را ازین پسمیانجی در میانه موی تو بسفلک چون جام یاقوتین روان کردز جرعه خاک را یاقوتسان کردملک برخاست جام باده در دستهنوز از باده دوشینه سرمستهمان سودا گرفته دامنش راهمان آتش رسیده خرمنش راهوای گرم بود و آتش تیزنمیکرد از گیاه خشک پرهیزگرفت آن نار پستان را چنان سختکه دیبا را فرو بندند بر تختبسی کوشید شیرین تا به صد زورقضای شیر گشت از پهلوی گورملک را گرم دید از بیقراریمکن گفتا بدینسان گرمکاریچه باید خویشتن را گرم کردنمرا در روی خود بیشرم کردنچو تو گرمی کنی نیکو نباشدگلی کو گرم شد خوشبو نباشدچو باشد گفتگوی خواجه بسیاربه گستاخی پدید آید پرستاربه گفتن با پرستاران چه کوشیسیاست باید اینجا یا خموشیستور پادشاهی تا بود لنگبه دشواری مراد آید فراچنگچو روز بینوائی بر سر آیدمرادت خود به زور از در درآیدنباشد هیچ هشیاری در آن مستکه غل بر پای دارد جام در دستتو دولت جو که من خود هستم اینکبه دست آر آن که من در دستم اینکنخواهم نقش بیدولت نمودنمن و دولت به هم خواهیم بودنز دولتدوستی جان بر تو ریزمنیم دشمن که از دولت گریزمطرب کن چون در دولت گشادیمخور غم چون به روز نیک زادینخست اقبال وانگه کام جستننشاید گنج بیآرام جستنبه صبری میتوان کامی خریدنبه آرامی دلارامی خریدنزبان آنگه سخن چشم آنگهی نورنخست انگور و آنگه آب انگوربه گرمی کار عاقل به نگرددبه تک دانی که بز فربه نگردددرین آوارگی ناید برومندکه سازم با مراد شاه پیونداگر با تو بیاری سر درآرممن آن یارم که از کارت برآرمتو ملک پادشاهی را بدست آرکه من باشم اگر دولت بود یارگرت با من خوش آید آشنائیهمی ترسم که از شاهی برآئیو گر خواهی به شاهی باز پیوستدریغا من که باشم رفته از دستجهان در نسل تو ملکی قدیم استبدست دیگران عیبی عظیم استجهان آنکس برد کو برشتابدجهانگیری توقف برنتابدهمه چیزی ز روی کدخدائیسکون برتابد الا پادشائیاگر در پادشاهی بنگری تیزسبق بردهاست از عزم سبکخیزجوانی داری و شیری و شاهیسری و با سری صاحب کلاهیولایت را ز فتنه پای بگشاییکی ره دستبرد خویش بنمایبدین هندو که رختت راگرفته استبه ترکی تاج و تختت را گرفته استبه تیغ آزرده کن ترکیب جسمشمگر باطل کنی ساز طلسمشکه دست خسروان در جستن کامگهی با تیغ باید گاه با جامز تو یک تیغ تنها بر گرفتنز شش حد جهان لشگر گرفتنکمر بندد فلک در جنگ با تودراندازد به دشمن سنگ با تومرا نیز ار بود دستی نمایموگرنه در دعا دستی گشایم