فصل اول
🔸 قسمت شانزدهم: حسینیه کودکان
به روایت خانم معصومه فرامرزنیا - شهرستان اندیمشک
📍نماز که تمام شد بلند شدم تا خودم را به حسینیه کودکان برسانم. یک مرتبه مهدی جلویم را گرفت. «خانم فراممممررزی! امشب میشه منن نوحه بخخخخونم؟» خشکم زده بود. مهدی 9 سالش بود. وقتهایی که استرس میگرفت، با لکنت زبان صحبت میگرفت. اگر اجازه نمیدادم، توی ذوقش میخورد. چطور میخواستم بگویم نه نمیشود بخوانی؟
🎙️رادیو_بانور | رسانه تخصصی بانوان گره گشای محله
اولین نفر کامنت بزار
فصل اول
🔸 قسمت پانزدهم: 23 سا...
فصل اول
🔸 قسمت چهاردهم: طلای...
فصل اول
قسمت سیزدهم: پیامک رو...
فصل اول
قسمت دوازدهم: دعوت ب...
فصل اول
قسمت یازدهم: فوتبالی...
فصل اول
قسمت دهم: کادوی تولد ...
فصل اول
قسمت نهم: از کجا معلو...
فصل اول
قسمت هشتم: استقبال از...
فصل اول
قسمت هفتم: مادربزرگ گ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است