فصل اول
🔸 قسمت چهاردهم: طلای کاغذی
به روایت خانم مریم انگشت باف از شهرستان شاهرود
«...هرجا میروم با خودم چند کتاب میبرم؛ آرایشگاه، مطب دکتر، نانوایی، مترو؛ هرجا که فکرش را بکنید. حتی زمان عقد عاطفه هم کتاب دستم بود. کتاب «بروید باهم بسازید» را کادو کردم و سر عقد هدیه دادم. البته متوجه نگاه شماتت بار اطرافیان هم شدم که با زبان بی زبانی میگفتند: «آخه کتاب هم شد هدیه؟»...»
🎙️رادیو_بانور | رسانه تخصصی بانوان گره گشای محله
اولین نفر کامنت بزار
فصل اول
قسمت سیزدهم: پیامک رو...
فصل اول
قسمت دوازدهم: دعوت ب...
فصل اول
قسمت یازدهم: فوتبالی...
فصل اول
قسمت دهم: کادوی تولد ...
فصل اول
قسمت نهم: از کجا معلو...
فصل اول
قسمت هشتم: استقبال از...
فصل اول
قسمت هفتم: مادربزرگ گ...
فصل اول
قسمت ششم :«کوثر روز آ...
فصل اول
📌قسمت پنجم: زن پیغمبر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است