توضیحات
کمکم میفهمی اون خندههای دلربای کوتاه، به تلخیها و تاریکیهای بعدش نمیارزه. میفهمی حتی اگه کسی نوازشت کنه، لبههای روحت مث یه تیکه حلبی اوراق دستشو زخم میکنه. دست خودت هم نیست، تیکههایی از تو گم شده که ناقصت کرده. ناقص برای زندهبودن، و حتی ناقص برای مردن.