تو مرا سنگ دیدی اما من مامور خدا بودم در دست داوود. خدا خواست جالوت مستکبر به دست سنگی از پا بیفتد و ما رمیت اذا رمیت ولکن الله رمیتو مرا سنگ دیدی اما من مامور خدا بودم زیر پای ابراهیم خلیل و اسماعیل تا بیت الله را بنا کندتو مرا سنگ دیدی اما من مامور خدا بودم تا محمدش با آن نازنین عبا مرا در آغوش بکشد و سکهی شرفِ نصب و جاگذاریم در دل کعبه به نام او بخورد. اینک پادکست هان! قصه ارباب معرفتتهیه شده در گروه پادکستهای همیشه درمیانحمایت شده از سوی هایوبحمایت مالی از رادیوهان Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Hosted by Simplecast, an AdsWizz company. See pcm.adswizz.com for information about our collection and use of personal data for advertising.
اولین نفر کامنت بزار
خداوندمان را سپاسها داریم که ما را به میهمانیش...
ما این ماه آمدیم به سوی آتشِ تو انی آنست نارا ا...
قرآن ماجرای دو همسر ابراهیم خلیل ساره و هاجر را...
داستان همه این ست که سلیمان که هیچ، سلطان عصر و...
هرگز کسی گمان می برد؟ آن سحره که به ستیز با موس...
مسئله فلسطین، مسئله همه ما ست. ما حق داریم و می...
روز قدس روز ایستادگی در برابر جالوتیان است. دست...
ای آزموده، آزمودت خدایی که تو را آفرید، پیش از ...
خدایا تو چرا این همه قسم خوردی؟ به ذات پاک خویش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است