وظیفهی ویژهی سرکوب سیاسی از بین بردن صدای افراد و پیوندهای اجتماعی آنان است، فلج کردن مشارکت و توانمندی افراد و در نهایت تغییر فرهنگ جامعه به فرهنگ سکوت و حفظ بقای فردی برای تسلط یافتن کامل بر آن. خشونت سرکوبگرانه اما تا آنجایی موثر است که از راه ایجاد ترس رفتار افراد را برای مدتی مهار می کند. به عبارت دیگر، هر کجا که سرکوب هست، مقاومت هم وجود دارد و زمانی که مردم تحت ستم به آگاهی دست پیدا کنند، علیه وضعیت موجود به حرکت در میآیند، و در این پروسهی حرکت صدای خود شان را هم باز مییابند.
در این روند مقاومت و سرکوب جانهای زیادی فدا و ربوده میشوند، و برای همین وقتی حاکمیت دست به جنایت میزند، دادخواهی به عنوان جزئی از مجموعه راهحلهای لازم در نظر گرفته می شود، در جهت بازسازی حس عدالت در بازماندگان این جنایات و همینطورحرکت به سوی بازسازی جامعهای که خشونت و سرکوب سیاسی را از سر گذرانده است. دادخواهی تلاشیست برای کشف حقیقت و برقراری عدالت. دادخواهی یک پروسه تاریخیست، که نقطه آغازش در همان زمانی قرار دارد که جنایت اتفاق میافتد و مقاومت در برابر آن آغاز میشود.
ادامه مطالعه →